|
آنقدر جسمت را برایم برهنه کردی که یادم رفت روح عریانت چه شکلی بود! آنقدر سعی کردی برجستگی های بدنت را نشانم بدهی که وقت نشد یادت بیاورم که می توانی چه شخصیت برجسته ای باشی ! بیا و تمامش کن ، خودت را به یاد بیاور چادر سپیدت را سرت کن بانوی مهتاب اگر ممانعت نکنی فرشته های مهربان با دستهای لطیفشان این لباس های کثیف دنیا را از تن روحت در می آورند ... آنجاست که لطافت عشق را لمس می کنی آنجاست که می فهمی خدا مهربان تر از آن است که قصد اذیت کردن مارا داشته باشد ! لذت لمس لطافت ایمان را از دلت دریغ نکن ... چادر سپیدت را سرت کن بانوی مهتاب میدونم دلت خیلی از من پُره .. میدونم چه زجری داری میکشی ادامه مطلب ...
جمعه 21 مهر 1391برچسب:عاشقانه,دل نوشته,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,عشق,از خودگذشتگي,بخشش,لطف, :: 11:38 :: نويسنده : ترنم
تـا ڪـے ایـטּ تـراژدے مسخـره زندگے را نگاه ڪــُنمـ؟!
پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:عاشقانه,دل نوشته,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,عشق,از خودگذشتگي,بخشش,لطف, :: 9:9 :: نويسنده : ترنم
مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود! نادر ابراهیمی
چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,اشك,طلا, :: 10:31 :: نويسنده : ترنم
دارند مرا از زمین می کشند بیرون
دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,عشق يعني, :: 9:52 :: نويسنده : ترنم
عشق یعنی تنها باشی و یک تکیه گاه من از عهد آدم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح ادامه مطلب ...
چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,اشك,طلا, :: 10:23 :: نويسنده : ترنم
درگیر رویای توام .. منو دوباره خواب کن دلت از آرزوی من .. انگار بیخبر نبود ادامه مطلب ... عشق چيست ؟ ادامه مطلب ...
یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:عاشقانه,داستان,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,عشق,از خودگذشتگي,بخشش,لطف, :: 11:41 :: نويسنده : ترنم
“رابرت دانیس زو” قهرمان مشهور ورزش گلف در آرژانتین، در یک مسابقه برنده شد و مبلغ زیادی پول برد. زن گفت که هیچ پولی برای پرداخت هزینه درمان ندارد و اگر رابرت به او کمک نکند کودکش از دست خواهد رفت. هفته بعد یکی از مقامات انجمن گلف به رابرت گفت: “ساده لوح، خبر جالبی برایت دارم. آن زن اصلاً بچه مریضی نداشت که هیچ، اصلاً ازدواج هم نکرده است. او به تو کلک زده است دوست من.”
شنبه 1 مهر 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,اشك,طلا, :: 13:57 :: نويسنده : ترنم
اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی دلتنگتر میشم ولی نشنیده میگیری منو
با این که با من نیستی دیوونه میشم از غمت داشتن تو کوتاه بود .. اما همونم کم نبود حقیقتو میدونی و از من دفاع نمیکنی مردم تو رو از چشم من امشب تماشا میکنن کاش اتفاقی رد بشی از کوچههای دلخوری هر بار با شنیدن صدای تو آروم شدم مونا برزویی
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن, :: 10:59 :: نويسنده : ترنم
فرصت ما تموم شده، باید از این قصه بریم خاطرهها رو یادمه، لحظه به لحظه مو به مو بد بودم و بدتر شدم .. میرم با پاهای خودم دلگیرم از دست خودم .. کاش عاشقت نمیشدم من موندم و تنهاییهام .. از دنیا هیچی نمیخوام هر روز عاشقتر شدیم .. تو عشق خاکستر شدیم فقط گریه فقط عذاب .. صد تا سؤال بیجواب ترانهسرا: علی بحرینی
چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,اشك,طلا, :: 11:8 :: نويسنده : ترنم
دستمال کاغذی به اشک گفت:
اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی!؟ دستمال کاغذی، دلش شکست آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد رفت اگرچه توی سطل آشغال عرفان نظرآهاری
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,باران,, :: 17:10 :: نويسنده : ترنم
تا شقایق هست زندگی باید کرد ...
چه کسی می گوید شقایق مرده است؟
که شقایق ها مرده اند؟؟؟
و شقایق هنوز هم هست ...
و شقایق ها هنوزهم هستند ...
شقایق را باید نه با چشم تن که با دیده ی دل نگریست!
با چشم دلت نگاه کن!
می بینی؟
دشت شقایق لانه کرده بر لبان عاشقی که به معشوقش لبخند می زند را می بینی؟
با چشم دلت نگاه کن!
آن زمان ،شقایق که هیچ،دنیادنیا شقایق خواهی دید!
یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,سوختن,دوست داشتن,باران,, :: 15:51 :: نويسنده : ترنم
سوختم...
چه تعبیر عجیبی از این جاده میشه کرد
میشه باهاش تو قلبت رفتو تو اون ریشه کرد
زمستوناشو با تو اره بهار میشه کرد
با تو تو اون قدم زنون دل رو عاشق پیشه کرد
ماه و اسمون. اتیش . با تو معنی میشه کرد
حتی میشه بی رنگی ,تنفر و تیشه کرد
اما چطور تنفرو با تو معنی میشه کرد؟
نه ! نمیشه که بشه....!!
یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:عاشقانه,داستان,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,عشق,, :: 2:3 :: نويسنده : ترنم
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. ادامه داستان در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...
شنبه 28 مرداد 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,باران,, :: 11:22 :: نويسنده : ترنم
این باران ،دل پری آسمان است
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن,باران,, :: 11:24 :: نويسنده : ترنم
در سمت توام
دنبال من میگردی و حاصل ندارد باید ببندم کوله بار رفتنم را
من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی: باشد ولم کن باخودم تنها بمانم شاید به سرگردانی ام دنیا بخندد مهدی فرجی
مرا به خلسه میبرد حضور ناگهانیت کاظم بهمنی
چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن, :: 16:1 :: نويسنده : ترنم
اصلاً قبول حرف شما، من روانیام
حامدعسگری
پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن, :: 12:9 :: نويسنده : ترنم
دلم کسی را میخواهد،کسی که از جنس خودم باشد...
چهار شنبه 11 مرداد 1391برچسب:عاشقانه,شعر,تنهايي,باتوبودن,انتظار,دوست داشتن, :: 17:37 :: نويسنده : ترنم
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
یادمه همیشه بهم میگفت برو من پشتتم ولی منه ساده هیچوقت فکر اون خنجری که پشتت قایم کرده بودی رو نمیکردم یاد اون حرف مادر بزرگم افتادم که میگفت اگر با گرگها زندگی میکنی زوزه کشیدن را بیاموز چون ما در روزگاری زندگی میکنیم که تنها خدایش از پشت خنجر نمیزند
چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:عشق, انتظار,دوست داشتن,بی اعتنایی,منتظر,عاشق,, :: 15:49 :: نويسنده : ترنم
شايد کسي شبها براي اين که تورو ببينه به خدا التماس مي کنه.... شايد کسي به محض ديدن تو دستاش يخ مي کنه و تپش قلبش مرتب بيشتر ميشه وشاديهايش دو برابر ميشه.... شايد كسي براي هم كلامي با تو ومدتي ازعمركوتاهش را دركنارت باشد لحظه شماري مي كند ...
شايد كسي براي نشان دادن علاقه و دوستيش نسبت به تو به آب و آتش مي زند ...
مطمئن باش کسي هست که شبها به خاطره تو، تو دريايي از اشک ميخوابه ولي در حسرت ديدارتوست....
و روز و شبش تويي و همه جا تو را با خود ميبينه ...
وبزرگ ترين آرزوش براورده شدن كوچك ترين آرزو و خوشبختي وشادي توست ....
وچشماي عاشقش هردم و هرلحظه منتظر ديدن روي توست ... اما این تویی که بی اعتنا به اطرافت همین جور راحت و پیش میگیری و میری... کسی در حسرت دیدار توست, کسی تنها دلخوشیش تو هستی, تنها امید داره تا تورو به دست بیاره... همش مواظبه تا پاهات و روی خار نزاری, بجای سنگ فرش خیابون قلبشو زیر پات میزاره... می خواد ولی نمی تونه که تورو داشته باشه چرا که تو بی اعتنا به راحت ادامه میدی... در عین حال که اونو میبینی اما نمی بینیش اون می خاد تورو داشته باشه اما...اما...و اما... گفتم: «داری زیادهروی میکنی. فردا روز کارییه ها.»
خندید و تن عرقکرده و کرخش را روی تخت کنارم ولو کرد. سیگاری گیراند. تا بیاید پک دوم را بزند، گفتم: «بگو دیگه؛ چیه هدیهی مخصوصِ مخصوصت که میگفتی؟»
گفت: « تا سیگارم تموم میشه، بمون تو خماریش.»
بش سقلمهای زدم و گفتم: «میدونی که؛ ما ونوسیها بدمون مییاد منتظر بمونیم.»
پوزخندی زد، بلند شد و در تاریکی رفت توی هال. برگشتنی، انگار چیزی توی دستش بود. یک تکه کاغذ. نشست روی لبهی تخت. گفت: «امروز بهترین داستانک عاشقانهی عمرم رو کشف کردم. همینجور اتفاقی تو یه کتاب راجع به عرفان. نوشتمش این تو. ولی خب از برم.»
گفتم: «داستانک قدیمی؟ از کیه؟»
لحظهای صورتش روشن شد. انگار که حرف مرا نشنیده باشد، گفت: «مجنون را گفتند: "ابوبکر فاضلتر یا عمر؟" گفت: "لیلی نکوتر."»
شنبه 6 اسفند 1390برچسب:دوست داشتن, وفاداری, خودخواهی, به فکر دیگران بودن, از خود گذشتگی, :: 16:44 :: نويسنده : ترنم
موش ازشكاف ديوار سرك كشيد تا ببيند اين همه سروصدا براي چيست . مرد مزرعه دار تازه از شهر رسيده بود و بسته اي با خود آورده بود و زنش با خوشحالي مشغول باز كردن بسته بود. موش لب هايش را ليسيد و با خود گفت :« كاش يك غذاي حسابي باشد .» اما همين كه بسته را باز كردند ، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد ؛ چون صاحب مزرعه يك تله موش خريده بود. ادامه مطلب ... |